ماه من

ماشین بازی

    سلام نفس من !   عزیزم دیشب خیلی خسته بودیو از ساعت ٨ تا امروز صبح خوابیدی حتی شام هم نخوردی ! ما هم قرار مهمونیمونو به خاطرت کنسل کردیم تا تو راحت بخوابی     عوضش امروز یه روز پر کار داشتی صبح اول وقت اومدیو میخواستی سیم لپ تاپ رو بزنی توی پریز !!!       بعدش رفتیم خونه مامان بزرگ و با کالسکه هم یه دوری بیرون زدیم راستی یه بازی جالب رو تازه کشف کردی ما چون شما دختر بودی اصلا برات ماشین نخریده بودیم چند روز پیش یکی از ماشینای ارمیا که خونه مامان بزرگ بود رو پیدا کردیو کلی باهاش بازی کردی دراز میکشی روی زمینو هل...
9 ارديبهشت 1390

فرشته های آسمونی

  سلام موش موشک من !   مامانی ما دیشب رفتیم خونه یکی از همکارای بابایی که تازه گیها یه نی نی خوشگل بهشون اضافه شده       اول که رسیدیم یه کم غریبی کردی اما تا چشمت به نی نی افتاد یادت رفت       اینم عکس دوست جدیدت که باباش بهش میگفت فرشته آسمونی واقعا هم روژان فرشته است مثل خودت       عزیزم دیشب به همه ما خوش گذشت و تو هم تا تونستی شیطونی کردی و کاکائو خوردی   دوستت دارم با همه شیطونیات           ...
8 ارديبهشت 1390

پارک بانوان

  سلام گل من !   امروز با دوستامون یه جمع زنونه 12 نفری با نی نیامون   رفتیم پارک بانوان خیلی پارک بزرگ و قشنگی بود خیلی بهمون خوش گذشت  البته منو تو زودتر از بقیه برگشتیم چون هوا خیلی سرد شده بودو بارون میومد و تنها بابایی که مثل همیشه زودتر از همه اومده بود دنبال خانواده ش بابای شما بود   تصمیم گرفتم از این به بعد زیاد با دوستامون ببرمت پارک چون هم به من خیلی خوش میگذره هم به تو   امیدوارم همیشه مثل امروز خوشحال باشیو بهت خوش بگذره         ...
6 ارديبهشت 1390

پیشیه آنیتا

  سلام مامانی !   عسلم خونه مامان بزرگ اینا یه پیشیه کوچولو هست که دقیقا همزمان با تو به دنیا اومد !!! تو خیلی دوستش داری           هر بار میریم خونه مامان بزرگ دنبالش میگردی و تا نبینیش آروم نمیشی عکسشو برات میذارم تا یکی از اولین حیوونایی رو که شناختی و خیلی دوستش داشتی رو بعدا یادت بیاد ...                   ...
6 ارديبهشت 1390

گردش با کالسکه

    سلام نخودی من !   عزیزم پارسال تابستون تو خیلی کوچیک بودی منو بابایی چند بار با کالسکه بردیمت بیرون اما چون نمیتونستی توش بشینی و دراز کش بودی زیاد چیزی نمیدیدی و زیاد بهت خوش نمیگذشت فقط زود توش خوابت میبرد   اما دیروز با بابایی بردیمت کالسکه سواری برعکس پارسال خیلی بهت خوش گذشت از شانس خوب ۲ تا پارک نزدیک خونه مونه دیشب بردیمت اونجا و تو تاب بازی کردی و از دیدن بچه ها کلی خوشحال شدی به منم خیلی خوش گذشت چی بهتر از اینکه با هم بریم بیرونو به ۳تاییمون خوش بگذره !!!                 &n...
5 ارديبهشت 1390

بیماری

    سلام جیگرم !   مامانی از سه شب پیش یه کم تب کردی فردا صبحش که از خواب بیدار شدی هم تبت بیشتر شده بود هم اصلا حوصله نداشتی اومدم بهت قطره استامینوفن بدم که تبت بیاد پایین اما چون طعمشو دوست نداشتی به شدت حالت بهم خورد خیلی ترسیدی بمیرم برات منم خیلی ترسیدم !!!   بغلت کردم تمام صورت و چشماتو گوشت کثیف شده بود مثل نوزادا گریه میکردی و میلرزیدی منم زود بردمت حموم و یه کم آب بازی کردیو خسته شدی     همون روز بردیمت دکتر و گفت احتمالا ویروسه یه کم دارو خوردیو زود خوب شدی اما بعدمامان مریض شد !!! البته منم دیگه الان خوب شدم ...
5 ارديبهشت 1390

اولین قدم ها

    سلام ناز نازی مامان !       عزیزم الان چند روزی میشه که وقت بازی از پای مامان میگیری و بلند میشی و بعد دستاتو ول میکنی و خودت کلی از اینکه تنهایی وا میستی ذوق زده میشی   دیروز بعد از اینکه ایستادی ۲ تا قدم به سمت من اومدی نمیدونی چقدر خوشحال شدم ... قدم های اول دخترم اگرچه یه کمی لرزون بودن اما هیچوقت قشنگیش از یادم نمیره ...     میدونم که راه میوفتی و دیگه مستقل میشی میدونم که دلم واسه همه وابستگیهات تنگ میشه   دوستت دارم  عزیزم     ...
5 ارديبهشت 1390

دختر شیطون من

    سلام شیطونک من !   عسلم نمیدونی وقتی سیب میخوری و جای دندونای کوچولوت روش میمونه چقدر قشنگه این عکسو میذارم تا بدونی عاشق سیب خوردنتم         شیطونک من دیگه از مبل  بالا رفتن واست تکراری شده و جدیدا از روی مبلا رد میشی و به آخرشون که میرسی یه پاتو میندازی رو دسته مبل و یه وری روی دسته میشینی   بعضی وقتا هم خسته میشی و آروم میشینی رو مبل و به دور و برت نگاه میکنی           ...
4 ارديبهشت 1390

آنیتا و مامان بزرگ و بابا بزرگش

    سلام سفید برفیه من !   عزیزم این عکس تو با بابابزرگو خیلی دوست دارم     بابا بزرگ و مامان بزرگ تورو خیلی دوست دارن و هر وقت میری خونه شون خیلی بهت خوش میگذره چون میذارن هر کاری دلت میخواد بکنی         تو هم از لحظه ای که میرسی خونه شون میرقصی و شیطونی میکنی و خوشحالی منم خوشحالم که به خاطر قدم خوبت   اومدم تو شهر خودم و الان تو نزدیک بابابزرگ و مامان بزرگ هستی     دوستت دارم به خاطر تمام چیزای خوبی که خدا به خاطر وجود تو به من داد و به خاطر خودت که آرامش رو به زندگی ما آوردی ...
24 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد